نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

تصمیم به مردن گرفته ایم.

چه کسی بر این جنازه حاضر خواهد شد؟

چه کسی این تن بی جان و رمق را به خاک خواهد سپرد؟

مَحْرم ما،کجاست؟

قدْرِ این اشک،چیست؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۶ ، ۲۲:۲۹
دره آبی

تنهایی. 

زمستان. 

ساعت ها از نیمه شب می گذرند. 

کسی حرفی نمیزند.

ساعت ها تغییر میکنند. 

و باز از نیمه شب میگذرند. 

کسی در سکوت، از بس جیغ کشید، مرد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۰۱:۱۸
دره آبی

صرفا محتویات مغز و شکمم مچاله تر میشه.

صرفا هر روز از دیروز مچاله تر میشم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۶ ، ۱۶:۵۹
دره آبی

نمیفهمم.شب های تو چگونه اینقدر کسالت بار میگذرند؟

نه دو خط شعری،نه کتابی،نه فنجان قهوه ای.

حتی با پرده ی پنجره ات بازی نمیکنی که ببینی ماه سر جایش هست؟

حتی سکوتت شبیه سکوت نیست...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۶ ، ۰۰:۱۴
دره آبی

برخی اشتباهات جبران ناپذیرند. 

و برخی دلنشینی ها فراموش ناشدنی. 

روی مرزشان دراز کشیده ام، 

خیره، گنگ، 

و خاموش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۶ ، ۲۲:۵۲
دره آبی
اگر میدانستم خوب شدن هایم به این جا میرسد،
هیچوقت خوب نمیشدم.
اینجا که منم،
مدتیست هوا کم است.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۲۱:۵۸
دره آبی

اگر هم واقعا همین باشم،

یک درخت پوسیده و تنها روی قله ی کوه،

جایی که آسمان همیشه ابریست و نمناک...

جایی که همیشه غمگینم،

نه، تو دیگر دوستم نخواهی داشت.

اصلا عجیب نیست.

و حتی مهم نیست که "همچنان دل من مهربانِ توست"...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۱۰:۱۵
دره آبی
برفه...
همه جا برفه.
در کلبه رو نمیتونم باز کنم.حتی پنجره هام به جز یک تیکه ی کوچیک سفید شدن...
بیرون پیدا نیست...
آسمون چند روزه ابره ، نمیفهمم ساعت چنده، روزه یا شبه.
همش سرم توی کتاب شعر بود.
شمع هام تموم شده.
هیزم ندارم.
چند هفته ست با کسی حرف نزدم.
صداش رو نشنیدم...
نیست.
نرسیدم.
نمیدونه اینجام.
سرده...
نمیدونه آواز میتونم بخونم ،صدام رو نمیشناسه...
حواسم بهش پرت شد.
کم کم دارم یخ میزنم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۲۳:۲۳
دره آبی

 دیگه این بار باورم شد. 

آسمون هواش به دل من گیره... 

اشک چشم منو بارید. 

روی سر همه. 

کسی چشمامو نمیبینه دیگه. 

کسی دنبال مهربونیام نیست. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۵:۰۹
دره آبی
بنویس.
پاک کن.
نمیخوانند.
نبین.
میبینند.
نخواه.
دستم میلرزه.
صدام ساکت.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۲۳:۵۸
دره آبی
باید به همه ی هجوم ها ،هجوم بیاورم.
دست ، عجیب واژه ایست.
نمیرسد.
و رسیده است.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۲۳:۴۵
دره آبی

شرمنده نباشی جوون مرد...

بیا همه ی شرمندگیت رو بسپر دست من و با خیال راحت برو... 

مهم نیست چقدر من اشک بریزم... 

تو برو به سلامت... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۰۱:۱۲
دره آبی

دور زدم و دور زدم و باز رسیدم به شب هایی که گذر زمان را مسخره میکنند. 

چشم هایم به خواب نمیروند،حرف نمی زنند، آرام نیستند. 

مشوّش اند و خیس... 

چقدر اندوه کشیده ام و بدنم تاب آورده!

چه عذاب ها که بر خودم اجبار نکردم، تا فراموش کنم که این خوشی از دستم می‌لغزد. و اصلا شاید هیچ خوشی نیست. 

قلبم نباید می لرزید... 

آسمان ها باریده ام... 

و ترسیده ام از این همه تاریکی و طوفان. و ماه ی که در این نزدیکی است و  نمیدانم نگریستنش گناهی ست بس بزرگ؟ بس عجیب؟ 

اصلا صدای من را میشنود؟ 

من به اشک هایم میخندم و نمیداند...

و هیچکس محرم نیست... 

پ. ن: در دلم هوا ابریست... بیا در دلم قدم بزن... 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۰۰:۵۹
دره آبی

فکر میکنی میتونی منو آروم کنی؟

نه ابدا نمیتونی.

فکر میکنی میفهمی؟

نه ابدا نمیفهمی.

من و زندگی نکردی.

حق نداری ، رو بازی کن.

حق نداری.

ولی من احمق ،

بهت حق میدم.

چون تو منو نابود کردی.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۷:۴۴
دره آبی
وضع خوبی ندارم.
کسی نمیفهمه چرا خط سیاه به چشمم کشیدم.
لعنت به من.
و همه ی کسانی که بیش از اندازه دوستشون دارم.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۷:۳۲
دره آبی

نه ارزش خنده ی من رو میفهمی ، نه ارزش گریه ی منو.

پس چرا کنارم ایستادی؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۹:۲۵
دره آبی

I died , not so long time ago.

I'll never be the same.

not even my ghost will...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۸:۴۶
دره آبی

مثل این میمونه که یک فنجون پر از استفراغ بهت بدن.

بگن یالا ، سر بکش.

همینو نمیخواستی مگه؟

آوردیم دیگه.

سر بکش.

سر بکش!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۸:۱۹
دره آبی
فعلا در گیر گریه ایم.
درگیر اینکه پرده های پنجره سیاه بماند؟
درگیر اینکه چه کسی عزادار ماست؟
مایی که همیشه عزاداریم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۸:۱۲
دره آبی