نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

امشب ازون شب های کوفتیه که مغزم تا صبح نمیخوابه.

ازون شب هایی که مثل قدیما دلم مته برقی میخواد برای جمجمه م.

دلم سگ لرز میخواد.

من امشب آماده م برای یک تئاتر تمام عیار.

آماده م.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۵۲
دره آبی

همه چیز اومده جلوی چشمم. تمام زجر هایی که کشیدم.انتظار هایی که تموم نمیشدن.خود خوری ها، فریاد های ساکت درونی.

منم وایمیسادم جلوی پنجره.مثل امشب. با این تفاوت که سه تا درخت های کاج جلوی اتاقم و سر نبریده بودن اون موقع.

سرم جیغ میزد. انگار یک مار زرد خوشگل دور حلقم پیچیده بود. و من داشتم خفه میشدم. و از طرفی عاشق این خفگی.

سخت بود. سخت بود...

من چجوری دووم آوردم؟

کاش تمام اون شکنجه ها یک آدم میشد تا محکم ترین سیلی دنیا رو توی گوشش بزنم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۴۵
دره آبی