نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

دقت کردی نور سیاه نداریم؟ 

چراغ سیاه نداریم؟ 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۹:۳۵
دره آبی
تا حالا احساس کردی قلبت داره باز میشه؟
از همه طرف؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۱۰:۲۰
دره آبی

نه عزیز من، 

تو حالت خوب نمیشه. 

تو هنوز این طرف میزی، 

یک سریا اون طرف میز. 

این میز هنوز وسطه. 

بقیه م که هیچی اصلا. 

تو میدونی چی میخوای؟! 

باز جویی بکنن ازت، میدونی میخوای بی گناه باشی یا گناه کار؟! 

چه مرگته دِ! 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۴:۳۹
دره آبی

هر روزی که چشمام رو باز میکنم، یک جنگ جدید جلوم ظاهر میشه... 

ای کاش توی این جنگ ها من میمردم...

وای...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۶ ، ۱۰:۳۸
دره آبی

بگو ببینم، 

اون موقع که چشمام سو نداره، 

میتونی گوش زندگی رو بکشی؟ 

میمونی؟ 

حرف میزنی؟ شجاعی هنوز؟! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۶ ، ۰۲:۱۰
دره آبی

خداوندا،

ای کاش میگفتی داری با من چکار میکنی... 

واقعا داری چکار میکنی؟ 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۶ ، ۰۸:۵۶
دره آبی

هر باری که میگذره،

میگم دیگه سخت تر از این نمیشه.

دیگه ساکت تر از این نمیشه.

امکان نداره یک  چیزی بیاد که بیشتر از این مجبور باشم صبر کنم،تحمل کنم...

اما میاد.

همش میاد...

ثانیه به ثانیه...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۶ ، ۱۹:۵۹
دره آبی

به غایت بی محلی. 

مثل همیشه اشتباه فکر میکردم. 

تو ام نمیتونی من و نجات بدی. 

ولی به هر حال، همه از شادی های کوچک خوشحال میشن. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۱۹:۱۲
دره آبی

Stop lying to me.

Look,I'm tryin, I really am tryin to feel good,to be happy, to enjoy.

But in the end, I'm just broken.

I am broken!That's it!

A broken fuckin thing that can't be unbroken.


p.s. : you don't feel me here,anymore.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۱۷:۱۲
دره آبی

در تصمیم هر روزه برای مردن هیچکس نیست.

کافی نیست.

نمی رسم.

کم است.

می میرم.هر لحظه میمیرم.

اما دوباره چشمانم باز میشود.

و من دوباره می میرم.

کی تمام میشود؟این اندوه ،این استهلاک ،این بی خوابی های ممتد ، این همه در به دری!

روحم را با یک نگاه ، به سادگی از چشمانم بیرون کشیدی.

هر لحظه مردن کافیست؟


پ.ن: - نیست.هر کجا که میگردم نیست.تو میدونی.دختره که مرد تو بالا سرش بودی.تو گفتی پای چشماش سیاه بود.خونش ریخته بود و از بس سرد بود یخ زده بود خونا.مثل برف قرمز.

کجاست پس!کجا چالش کردی که هرچی میکنم پیدا نمیکنم!گناه نداشت؟

هرچقدرم که بد بود، یعنی یکی نبود که دوستش داشته باشه؟

یعنی یکی نبود منتظرش باشه؟!

      - به خاطر همین جون داد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۱۰:۳۲
دره آبی