صدای من همیشه هست،
تو همیشه نمیشنوی...
بهترین جا برای یافتن آرامش، سکوت، عقل و حتی فرار،
خونه ست.
البته عزیزم خوب دقت داشته باش که دارم میگم خونه،نه سگ دونی.
نا امید شدم.
شاید حتی نا امیدم کردی.
چقدر به این جمله اعتقاد داری؟
من بسیار.
از آن رو که نا امید شدم.
نا امیدم کردی...
و همانند طبیعتش،بسیار دردناک است.
اگر روزی از کسی دسته گل نرگس هدیه بگیرم،
بدون شک خود را خوشبخت خواهم دید.
اتفاقا بیا بریم یه جایی که بدونیم میخوان بکشنمون،
ولی با شجاعت زندگی کنیم...
نفس تنگی گرفتم.
دلم لرزید.
وحشت دارم
با اینکه درخت ها جوانه زده،
نوشته ها حکایت از خبرهای آرام خلاف رویاهایم دارد...
من از شکوفه هم کمترم...
رودخانه تنهاست...
چه بد...
گرگ به حقیقت موجود قابل ستایشی ست...
من نیز گرگم.
و عاشق ماه...
تمام زندگی یک گرگ،ماه است و زوزه هایش برای او...
گاهی هم میخواهی چیزی نگویی.
"مرهم به دست و...
ما را
مجروح میگذاری..."
با یار به ابد برسم یا به ابد برسم برای یار؟...
این چه غوغایی ست؟!
کسانی هم هستند که از دلتنگ شدن برای عزیزشان حتی از مرگ هم بیشتر میترسند...
نمیخوام خودمو نگاه کنم...
چرا؟
تا کجا با خودم نا دوست م؟...
یک،عدد نازنینی ست...
هزار و یک اما،
هیچ فکر کرده ای؟
جلوه ایست از همان یک همیشگی،
برای ثانیه های سر به آسمان بودن...
هزار و یک حضور خاصی ست...
هزار و یک فراموش نشدنی ست...
آن روز ها همیشه دور واطراف بودم.نزدیک.
شعله و آتش را دوست داشتم.
آن روزها اگر پروانه بودم،این روز ها پلنگم.
و هرشب از نوک تپه میپرم،
که دستم به ماه برسد...
هر شب کمی بیشتر.
پلنگ صبورم...
دستت را خواهم گرفت...
این که من حساسانه حسد می ورزم بحث مهمی نیست،
تو مرا با این خصلت و دود و تاریکی دوست خواهی داشت؟