نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

دل شد دل؟ول شد دل.قانون اساسی...

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۰۵ ب.ظ

من با تو کار دارم.

این نعره ای که زدی بی جواب نمیمونه.

درسته یه سریا بالا خندیدن،یه سریا پایین.

تموم شد رفت.

ولی من و تو که میدونیم اینا اول قصه ش از کجاس.من میدونم چشمات کجا بود.میدونم خماری.

این درون مشوش تو رو این جماعت لازم نیس ببینن.

چه مرگته تو؟

سایه تو بنداز رو کولت گمشو ازینجا.

چشماتو وا کن مشتی!وگرنه من باید دهنمو وا کنم!

بیخیال همه شو.سخته.قرار نبوده آسون باشه.

کَری؟

میگم گمشو."بیخیال" گم شو.جرئت داری ترسو؟

حالا که همه ولت کردن؟

داری؟

وگرنه توی همین راه رویی که صدای نامتعارف خسته ی گَندِت و ول کردی،اینقدر سرتو میکوبم تو دیوار که...،بقیشو خودت میدونی.

بالاخره لجبازیه یه کدوم از ما باید به اون یکی بچربه.

پ.ن:گفتم کم از فریاد حنا ندارم.تو که میدونی بگو راست گفتم یا نه؟

پ.ن2:نه من هستم نه تو.کار ما همیشه بیخ داره.خط کش فلزی...پوچه ولی مزخرف نیس!میدونی!لعنتی!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۵
دره آبی