نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

دل مغموم...

پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ب.ظ
آتشم چطور فروکش کرد و از کجا خدا میداند.
تا همین چند دقیقه پیش تصمیم گرفتم یا تمام این شهر 
-که پسر بچه اش باید توی کافه ها لواشک بفروشد-
را زیر پایم گز کنم آن هم در حالی که صورتم خیسِ خیس است و هیچکس نمیفهد
تا شاید شاید شاید برحسب اقبالی که نمیدانم رو میکند یا نه،بر حسب بازی،بر حسب اتفاق یکجا ببینمت
یا بنشینم وسط این چار راه سوت و کور،کنار درخت های آشنای چندین ساله و
یک سیلی به صورت رنگ پریده ی خودم بزنم و یک مشت سفت به آسفالت تنهای سرد زمین،
بلکه ببینم این هجوم پر حجم وحشتناک دلتنگی تو دست از سرم بر می دارد؟
آخر من این حالِ ناحالِ مشوشِ آشوبِ غریبِ عاشقِ در به در را پیش که ببرم تا جمع و جورش کند...
باید سکوت کنم...و متنفرم...
و فقط یک نفر حال مرا میداند.
کاش فکر خوان بودی و تو هم حال مرا میدانستی...
!!!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۰
دره آبی