نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

تکین تنها

يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۴ ب.ظ

"چرا حرف نمی زنی آخه؟"

نمیدونم.چون حس میکنم حرفی ندارم در حالی که...

چون کسی هست که مستمع دلت باشه؟ 

داشتم سوز میخوردم و فقط به این فکر میکردم که چرا هیچکس از دل "کس" خبر نداره.

خبر نداره که با برف آسمون برف میباره،با بارونش بارون...

چند دقیقه بعدش میسوزه.

یه موقه بارونش آفتابیه..یه موقه آفتابش بارونی...

تو دل سرما گرم گرم...

تو گرما یهو یخ زده همه جونش.

صورت و سیرتش گره میخوره...

باید پنهون کنه.

باید بخنده...

باید ساکت باشه.

باید بیخیال بشه:)
آیا واقعا حوض اکنون آبی ا؟توش ماهی قرمز داره؟آبش زلال ا؟

میشه پرید توش و با خیال آسوده آب تنی کرد؟

آیا میشه الان رو باور کرد؟

"آدم ها" رو؟همین مزخرفات منو؟

میشه همین طور بشینی و با یه لبخند قشنگ از دل شوپن فقط کلتو بذاری روی دستتو فقط نگاه کنی؟توی اوج خوشی...؟

چرا فقط به چند دقیقه سرشار از خوشبختی بسنده نمیکنیم...

روراست نیستم.

چقدر میترسم از لبه ی تیغ؟

چقدر شکاکم؟

چرا الان؟

چرا این موقه...

چرا این فکر...

نمیخوام این پنجره رو پاک کنم...

نگو روال دل و آسمون همین آشوبه.

تکین تنها م.

مبهم.

حواس پرت...

آشوب.

به شدت تشنه.

صبور.

دنبال نور.

آشوبم...

آشوب...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۵
دره آبی