نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

دل دیوانه را دیوانه تر کن...

سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۵ ق.ظ

کرخت شدم...نگاهم تکان نمیخورد...باورم نمیشد...سیر نگاهت کردم،سیر سیر...

کاج ها غلغله به پا کرده بودند و من هنوز فقط نگاهت میکردم...

حالا نگاه تو مانده در برق چشمانم و لبخندی که ساعت هاست از برای تو می تپد..

که میداند من تا کجا "مست"م؟...:)

قطره قطره من بودی و من همه تو...

آهسته راه میرفتم..باکی نبود اگر این ماشین های نور بالا زده به من عاصی که در وسط خیابان خلاف راهشان تلو تلو میخوردم جانم را می ستاندند..جان و روانم در دستان تو بود...

زخم برگ هایی که نوازششان کردم خط عشق تو را بر دستم حک کردند،به اندازه ی تمام نگاه های نکرده نگاهت کردم...سرتاسر در آغوشت گرفتم...

بارانم آمدی...از برای من آمدی...

از برای...من...

با من بمان...

بمان این صحرای مانده بی تو را سیراب کن...

بارانم...

من بیش ازین ها دیوانه ی توام...بیش ازین ها...


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۳۰
دره آبی