اینم سوال قشنگیه اگه از یکی بپرسی.
چقدر معلومه قاطی کردم؟
چقدر معلومه تکراری ام؟
اینم سوال قشنگیه اگه از یکی بپرسی.
چقدر معلومه قاطی کردم؟
چقدر معلومه تکراری ام؟
آدم های مجاور از اعصاب من بی خبرند.
خوابند.
مثل مسجد ها.می خانه ها،ساز و آواز ها...
انگار همه خواب مانده اند و من بیدارم.
کاش به عکس بود.
ای وای!
به گمانم چیز های زیادی را میتوان به تعویق انداخت.
اگر زندگی را به تعویق بیندازیم چه خواهد شد؟
ریشه ی تن درد میکند،فریاد میکشد،آخر هم به ناهنجاری میگندد.
دنیا ی ما در جمله های نصف خطی تمام میشود.
چند درصد مرا مطمئن خواهی کرد که کسی هست که حرف خود نویسنده را بفهمد؟نه حرفی که خودش میخواهد بفهمد.
پ.ن:دست من روی ماشه،آماده ست.تصمیم،کِی؟
قدمت رفقای قدیمی مثل دبش شدن چایی میمونه.هر چی قدیمی تر میشن،آدم بیشتر کیفشونو میکنه.
عشق اساسا بیخود و مزخرف نیست.
ولی وقتی کسی قدرت دریافتشو از چند کیلومتری نداره،
از پایه مزخرف میشه.
عشق تا ورزیده میشه باید دریافت شه.
همونجا و توسط همون فردی که باید.
اگر نشد،گناهیه غیر قابل بخشش.
پ.ن:دیگه کسی رو دوست نخواهم داشت.
آغوشم برای نادیده گرفتن بازه.
He is human.
So he decides to fight.
Until a moment that he figures out...what's the point.
The point is lost.
Worse,he does't want it back...
He wants nothing.
So he won't fight again.not any more.never.
He just stops and stares.
That's where rage rises...
Hatred rises...
The end rises...
P.S:being hurt is the most damn thing in the whole world...
let's put an end to me.please.
به همون اندازه که آشکاره،در همه جا پنهانه.
حل مسئله ی تناقض تنها راه رستگاریه.
مسجد،نماز،تو.
رنگ تمام کاموا ها توی دیگ قاطی شده،ولی خبری از بی رنگی نیست.
درک تشویش بشر کشف بزرگیه...
پریشونی امشب، قشنگی خواب صبحم رو ازم گرفت.
عادلانه نیست...
حقم نیست...هست؟
که اگه باشه کل خلقت و حتی خود تو ام کارساز نیست...
کاری ندارم اگه ترسو و احمقم،یا نا منصف.
دارم واقعا از بودنم بیزار میشم.
حس میکنم داری از جایی نگاهم میکنی که میخوای هیچوقت متوجه نشم حتی داری نگاهم میکنی...
انگیزه های هر روز ما لا به لای آهنگ های مردگان است.مردگانی که حقیقتا زنده ترین زندگان بوده اند.
پ.ن:مطمئنم تا امروز اینقدر خونم به جوش نیومده بوده.میتونم آماده ی مرگ باشم.RIP.
بشر واقعا نیاز به ترحم و دلسوزی داره.
وقتی دائما درگیر جنگ های هر روزه ی امید و نا امیدی ا.
وقتی نمیتونه همه چیزو ول کنه و دنبال بال ش بگرده.
now we're here.
and I guess I know how you play this.
you come just when you feel someone needs ya,and you get into.
just for fun!
believe me,I understand how lovely it is...
to come and shatter someone into pieces.tear it limb from limb.
you fuckin hope,you wanna say what?it ain't gettin better.not even with a fuckin stupid song.
not even with being dead,like David.
oh I really miss the days I actually could hear sth like an answere to my shitty questions!
stop.just shut the fuck up.
dude,yo listen.
I still remember every sharp metal thing,like the years before,I still remember everyone,as bright as they were before.
and I've tried to persuade myself with this hell no new beginnin!
and see what I got...a pathetic psycho...just as incomplete as I was...
two things.
1.no one understands me
or
2.I understand no one,no exception.
I just know that...
I've already shouted the common pain,
as loud as I could,
and I'm crazily sad..
cuz it seems you never heard it...
never...