نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

نقاش سرگردان در خیابان های سنگی!

نور همیشه تاریکی را می شکافد،تاریکی نور را هرگز.

طبقه بندی موضوعی

اینم سوال قشنگیه اگه از یکی بپرسی.

چقدر معلومه قاطی کردم؟

چقدر معلومه تکراری ام؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۶
دره آبی

بیزاری تکلیف مشخصیه.

دلگیری نه.

دلگیری یعنی دلتنگی،آوارگی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۴
دره آبی

آدم های مجاور از اعصاب من بی خبرند.

خوابند.

مثل مسجد ها.می خانه ها،ساز و آواز ها...

انگار همه خواب مانده اند و من بیدارم.

کاش به عکس بود.

ای وای!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۹
دره آبی

به گمانم چیز های زیادی را میتوان به تعویق انداخت.

اگر زندگی را به تعویق بیندازیم چه خواهد شد؟

ریشه ی تن درد میکند،فریاد میکشد،آخر هم به ناهنجاری میگندد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۵
دره آبی

دنیا ی ما در جمله های نصف خطی تمام میشود.

چند درصد مرا مطمئن خواهی کرد که کسی هست که حرف خود نویسنده را بفهمد؟نه حرفی که خودش میخواهد بفهمد.

پ.ن:دست من روی ماشه،آماده ست.تصمیم،کِی؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۰
دره آبی

حزن را خیابان بهتر می شنود یا درخت؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۱۵
دره آبی
I was wondering even if I wear that red scarf,I sill will be the dead one...
p.s:one who loves,dies lonely.it's a rule.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۱۲
دره آبی
همه ی خلق برن به جهنم!
منم یه جایی از جهنم،که ریخت هیشکیو نبینم!
والسّلام!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۱۵:۴۷
دره آبی

قدمت رفقای قدیمی مثل دبش شدن چایی میمونه.هر چی قدیمی تر میشن،آدم بیشتر کیفشونو میکنه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۱۵:۴۴
دره آبی


عشق اساسا بیخود و مزخرف نیست.

ولی وقتی کسی قدرت دریافتشو از چند کیلومتری نداره،

از پایه مزخرف میشه.

عشق تا ورزیده میشه باید دریافت شه.

همونجا و توسط همون فردی که باید.

اگر نشد،گناهیه غیر قابل بخشش.

پ.ن:دیگه کسی رو دوست نخواهم داشت.

      آغوشم برای نادیده گرفتن بازه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۷
دره آبی

جای من خالی نیست.

امتحان کردم.

من همیشه هستم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۶
دره آبی

وقتی هیچی کافی نیست احتمالا تعریف مفاهیم تهوع آور خواهد بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۲
دره آبی

He is human.

So he decides to fight.

Until a moment that he figures out...what's the point.

The point is lost.

Worse,he does't want it back...

He wants nothing.

So he won't fight again.not any more.never.

He just stops and stares.

That's where rage rises...

Hatred rises...

The end rises...

P.S:being hurt is the most damn thing in the whole world...

      let's put an end to me.please.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۰
دره آبی


به همون اندازه که آشکاره،در همه جا پنهانه.

حل مسئله ی تناقض تنها راه رستگاریه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۲۱
دره آبی
عجب.
آدم چه چیزایی رو چه روزهایی میفهمه.
مثلا اینکه دیگه الان میدونم وقتی میرم،
چرا واسه خداحافظی رومو بر نمیگردونم.
چون وقتی باید برم و "نمیخوام"،
چون تموم وقتایی که مجبور شدم برم و نخواستم...
ترجیح دادم برای "آخرین بار" نگاه نکنم...
بوم.
با زمان و مکان لعنتی باید لجبازی کرد.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۸
دره آبی

مسجد،نماز،تو.

رنگ تمام کاموا ها توی دیگ قاطی شده،ولی خبری از بی رنگی نیست.

درک تشویش بشر کشف بزرگیه...

پریشونی امشب، قشنگی خواب صبحم رو ازم گرفت.

عادلانه نیست...

حقم نیست...هست؟

که اگه باشه کل خلقت و حتی خود تو ام کارساز نیست...

کاری ندارم اگه ترسو و احمقم،یا نا منصف.

دارم واقعا از بودنم بیزار میشم.

حس میکنم داری از جایی نگاهم میکنی که میخوای هیچوقت متوجه نشم حتی داری نگاهم میکنی...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۳
دره آبی

انگیزه های هر روز ما لا به لای آهنگ های مردگان است.مردگانی که حقیقتا زنده ترین زندگان بوده اند.


پ.ن:مطمئنم تا امروز اینقدر خونم به جوش نیومده بوده.میتونم آماده ی مرگ باشم.RIP.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۰۱
دره آبی

اساسا وقتی به هیچ دردی نمیخوری،چرا باید زیست؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۴
دره آبی

بشر واقعا نیاز به ترحم و دلسوزی داره.

وقتی دائما درگیر جنگ های هر روزه ی امید و نا امیدی ا.

وقتی نمیتونه همه چیزو ول کنه و دنبال بال ش بگرده.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۳
دره آبی

now we're here.

and I guess I know how you play this.

you come just when you feel someone needs ya,and you get into.

just for fun!

believe me,I understand how lovely it is...

to come and shatter someone into pieces.tear it limb from limb.

you fuckin hope,you wanna say what?it ain't gettin better.not even with a fuckin stupid song.

not even with being dead,like David.

oh I really miss the days I actually could hear sth like an answere to my shitty questions!

stop.just shut the fuck up.

dude,yo listen.

I still remember every sharp metal thing,like the years before,I still remember everyone,as bright as they were before.

and I've tried to persuade myself with this hell no new beginnin!

and see what I got...a pathetic psycho...just as incomplete as I was...

two things.

1.no one understands me

or

2.I understand no one,no exception.

I just know that...

I've already shouted the common pain,

as loud as I could,

and I'm crazily sad..

cuz it seems you never heard it...

never...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۴ ، ۲۲:۴۸
دره آبی